۱۴۰۱ دی ۷, چهارشنبه

محمد مرادی؛ ایرانی آزاده که خودخواسته جان داد تا چشم جهان بروی خون خواران نظام آخوندی باز شود


محمد مرادی جوان نامدار ایرانی که خودخواسته جان داد تا چشم جهان بروی دیکتاتورترین دیکتاتورهای تاریخ، آن ها که سیاهی و پلیدی درون مایه شان است. آن ها که هرکدامشان چون ضحاک مارها بر دوش دارند و برای بقای حکومت شان باید هرروز خون جوانان ایرانی را به خورد مارهای شان بدهند تا بتوانند به حیاتشان ادامه دهند

او زادهٔ کرمانشاه بود و از سال ۲۰۱۹ با همسرش در فرانسه زندگی می‌کرد. یکی از آشنایان وی به نام آلان کُردیان در گفت‌وگو با رادیو فردا از محمد مرادی به عنوان فردی اهل قلم و کتاب و آشنا با فلسفه نام برد که نوشته‌های زیادی به نگارش درآورده‌بود. به گفتهٔ کُردیان وی در جریان زلزلهٔ کرمانشاه در زمینهٔ کمک به مردم فعال بوده‌است. او در دالاهو یک بلوط کاشته بود که در فرهنگ کُردها «نماد مقاومت» محسوب می‌شود. کُردیان او را یک «مبارز» با «اهداف انسانی» خواند و انگیزهٔ وی از خودکشی را جلب توجه مردم جهان و جامعهٔ جهانی به وضعیت سیاسی ایران عنوان کرد و تأکید کرد که بهتر است به عنوان یک همرزم از قضاوت در مورد کار او پرهیز شود و صرفاً به وی ادای دین شود

محمد مرادی در متنی که به مناسبت درگذشت علی‌اشرف درویشیان در آبان ۱۳۹۶ نوشته، از علاقۀ خود به نوشتن و نیز ادبیات متعهد نویسندگان سوسیالیست همچون علی محمد افغانی و علی‌اشرف درویشیان صحبت کرده‌بود و فاصلۀ طبقاتی در جامعۀ کرمانشاه را مورد انتقاد قرار داده‌بود. او می‌گوید ادبیات چپ و گرایش نویسندگان به سوسیالیسم نه متأثر از «زمانۀ کمونیسم» و «زیر چکمۀ امثال استالین» بلکه در نتیجۀ تضاد طبقاتی در جامعۀ ایران اتفاق افتاده و این نویسندگان زبان گویای خیل عظیمی از جامعه بوده‌اند که در این نظم طبقاتی از ثروت و قدرت دور نگاه داشته شده و از طریق افیونی به نام دین کنترل می‌شدند. مرادی درویشیان را یکی از متعهدترین نویسندگان می‌دانست که تعهدش به جامعه و مردم فرودست مانع از پرداختنش به ساحت‌های فارغ از درد و رنج زندگی بشر می شد


در کجای دنیا یک چنین شجاعت و از خودگذشتگی می توان دید. کدام انسان از کدام ملیت نفس خود را می گیرد تا مردمش به صلح و آزادی برسند. امروز رودخانه ی لیون مقدس ترین جای دنیا است، از امروز هر ایرانی که مقابل رودخانه ی لیون می ایستند آنچه می بیند زیبایی آب های شهر لیون نیست، صدای محمد است وقتی با مردمش وداع می کند، چشم های شجاع محمد است که عزم راسخ او را نشان می دهند، چشمانی که در آن ها کوچک ترین نشانی از ترس نیست و لبان محمد که فریاد آزادی خواهی اش گوش جهان را کر کرده است، فریادی که سرچشمه ی تمام آرمان های پاک یک انسان است. غمی است که تا ابد بر دل هر ایرانی سنگینی می کند و بغضی که فریاد ما ایرانی ها و هر انسانی که ذره ای شرافت در وجودش داشته باشد را در گلو خفه کرده است. آب هایی که پیکر پاک یکی از نامداران ایرانی را در خود جای دادند

 ما ایرانی ها دیگر باید چه کنیم تا دنیا بیدار شود و دست از بیانیه دادن و محکوم کردن اعمال شنیع جمهوری اسلامی بردارند و کاری بکنند
آیا این حقیقت دارد که ما ایرانی ها تنها هستیم؟ اینکه هیچکس را جز خودمان نداریم؟ این که قدرت های برتر جهانی به دادن بیانیه های مختلف و بازگو کردن خبر ها در رسانه هایشان بسنده کرده اند؟

آیا باید منتظر باشیم تا جوانان بیشتری در خارج و داخل کشور جان خود را بگیرند؟ یا هر روز شاهد ریختن خون یک هم وطن دیگر باشیم؟  

نظام پلید دیکتاتوری اسلامی با سرکرده های متوهم که نام حکومت خود را "جمهوری" گذاشته اند از همان ابتدا به مردم دروغ گفتند، دروغ گفتند که دنبال آزادی هستند، از همان روزهای اول همه را بدون محاکمه کشتند، آن ها روان پریش های رادیکالی بودند که در راه آرزوهای کثیف شان به ایران و ایرانی رحم نکردند. همان ها که از جنگ ایران و عراق سواستفاده کردند، از پاکی و صداقت و عشق به میهن جوان های ایرانی سواستفاده کردند

کشتند و کشتند و خفه کردند

با بازی اصلاحات و آخوند خوب و آخوند بد از لطف و شرافت مردم سواستفاده کردند، دانشجوها را از خوابگاه ها به بیرون پرت کردند و کشتند، با قتل های زنجیره ای نویسندگان و متفکران ما را کشتند، بی گناهان را از ترس آینده به زندان انداختند، اعتراضات را با گلوله پاسخ دادند. همیشه از خزعبلات دینی به نفع بقای خود و ساکت کردن مردم سواستفاده کردند، دست روی جهل مردم گذاشتند و قصه ها سرهم کردند و به اسم دین و خدا و پیغمبر خون ها ریختند، نخبه ها از کشور فراری دادند، درامد کلان نفتی و منابع طبیعی کشور را در راستای نوکری و اهداف کثیف روسیه و چین بدون اجازه ی مردم خرج کردند، پول ایران را به بی ارزش ترین پول دنیا تبدیل کردند، ابروی ایرانی را دنیا بردند، مسافران بی گناه ایرانی را در آسمان با موشک زدند، پویا ها، مهساها، نیکاها، نویدها و هزاران هزار بچه و نوجوان و جوان و پیر بی گناه و مظلوم ایرانی را بی رحمانه کشتند، هیچ کار مثبتی برای کشور و مردم نکردند، جیب شان را پر و مردم را بیچاره و هرروز فقیر تر کردنند، آن ها کثیف تر از داعش و پست تر از طالبان اند.

لکه ی ننگ تاریخ ایران اند

ولی ما، آن ها را به سزای اعمالشان می رسانیم

ایران را پس می گیریم

ما دختران و پسران شجاع جان بر کف ایرانی

ما فرزندان ایران



۱۴۰۱ دی ۶, سه‌شنبه

دو روز آخر

این مستند روایت ۴۸ ساعت آخر حکومت شاهنشاهی در ایران است. کاملا واضح است که انقلابیون مردمانی تحت تاثیر جو خشن و پر آشوب بودند. مردمانی که با واژه ی اندیشه بیگانه اند. کسانی که با وحشیگری بیمارگونه ای  دست به نابود کردن هر آنچه سر راهشان  بود میزدند. اما دیری نپایید که همان شورشی های عاری از قدرت تفکر به حماقتشان پی بردند و سال هاست که دارند تاوان پس می دهند. دیدن این سمتند خالی از لطف نیست




۱۴۰۱ آذر ۱۲, شنبه

روایت زنان از زندان های جمهوری اسلامی

در زندان های جمهوری اسلامی چه می گذرد


سازمان‌های حقوق بشری از بازداشت بیش از ده‌ هزار نفر در اعتراضات سراسری اخیر در ایران خبر داده‌اند. نام و مشخصات ۱۶۰۰ نفر از آنها تا به امروز توسط «کمیته‌ی پیگیریِ بازداشتی‌ها» ثبت ‌شده است که ۴۳۱ از آنها زن بوده‌اند. با وجود این‌، هنوز تعداد زیادی از دستگیرشدگان احراز هویت نشده‌اند و کسی از نهاد دستگیرکننده یا محل نگه‌داری آنها خبر ندارد. افزون بر این، بسیاری از خانواده‌هایی که از بازداشت فرزندانشان مطلع شده‌اند به علت تهدید از سوی نهادهای امنیتی خبر بازداشت فرزندانشان را منتشر نمی‌کنند. این در حالی است که تا کنون هیچ آمار رسمی و دقیقی از سوی مقامات مسئول ارائه نشده ‌است.

در چنین شرایطی تنها شخص بازداشت‌شده است که می‌تواند تصویر دقیقی از وضعیت بازداشتگاه‌ها را ترسیم کند. به همین دلیل، من به کمک چند نهاد حقوق‌بشری روایت‌های تعدادی از زنانی را که به طور موقت آزاد شده‌اند ثبت کرده‌ام، که در ادامه می‌خوانید.


پشت درهای بسته‌ی بازداشتگاه چه می‌گذرد

هیچ‌کس نمی‌داند که اولین روایت از زندان را کدام زندانی از پشت دیوار کدام زندان بیرون آورد و برای دیگران بازگو کرد. با این حال، به‌خوبی می‌دانیم که روایت‌های زندان در طول تاریخ بازگوکننده‌ی حقایق بی‌شماری از دل بازداشتگاه‌ها، اردوگاه‌ها و شکنجه‌گاه‌ها بوده و صدای خاموش زندانیان، قربانیان و شکنجه‌شدگان را به پشت درهای بسته رسانده‌اند.


تفکر آخوندیسم یک تفکر شیطانی است


پارادوکس جمهوری اسلامی

 آری تفکر آخوندیسم یک تفکر شیطانی است. ترسناک ترین و خطرناک ترین انسان ها آن دسته هستند که تنها یک کتاب می خوانند و آن را مقدس می دانند و هر آن که از کتابشان که روش زندگی آن ها را تعیین می کند تبعیت نکند را مستحق مرگ و شکنجه می  دانند. این ایديولوژی اسلامی نام دارد. چیزی مشابه آنچه که در اروپای قرن چهارم تا پانزدهم گذشت. دوران تاریکی که امروز یکی از کهن ترین تمدن های همه ی اعصار یعنی تمدن هفت هزار ساله ی ایرانیها، نزدیک به نیم قرن است که به آن دچار شده. اما آیا این دست تقدیر است؟ پنداشتن این که این دست تقدیر باشد بسیار ابلهانه است و تفکر قرون وسطایی و اسلامی و آخوندی را در ذهن ها تداعی می کند. بهتر است بگوییم خواست قدرت های جهانی. چرا که وقتی یک کشور صاحب منابع بی شمار طبیعی و انسانی باشد و تاریخ تمدنی به درازای تاریخ و به با شکوهی ستون های کاخ های تخت جمشید داشته باشد اگر به ابرقدرت تبدیل شود دیگر هیچکس توانایی مقابله  با آن را نخواهد داشت و این همان چیزی است که ۴۳ سال پیش غرب را به وحشت انداخت و روزی در اتاق های فکر آن ها، تصمیم بر آن شد که گروهی نادان، به شدت مذهبی و خشونت طلب را بر سر کار بیاورند مبادا که ایران تبدیل به ابرقدرتی شود که کسی را یارای مقابله با آن نباشد

جیره خواران و عاملان حنایات جمهوری اسلامی را بشناسیم

 


“سید محمد مسعود حیدری یزدی"

‏تحصیل کرده در دانشگاه آزاد کرج، رشته فقه و مبانی حقوق اسلامی

‏متاهل دارا ی دو فرزند دختر.

‏پدرش قاضی دادگستری در قم بوده و فوت کرده و مادرش ساکن منزلی در جهانشهر کرج.

‏یک برادرش خواننده هست، برادر کوچکش تو پاساژ میرفندرسکی فروشگاه گوشی موبایل و تعمیرات اپل داره، خودش هم اونجا مشغول هست (کرج، خیابان مظاهری، حدفاصل میدان شهدا و میدان بلال). بخاطر آدم فروشی علاقه ای به زندگی در خانه و مکان ثابت نداره 

‏در حوزه ی شهید صدوقی سمت میدان امام حسین کرج (ترک آباد) مزدوری میکند. بطور دائم هم با دادستانی کرج در تماس و ارتباط جهت گرفتن احکام ایست بازرسی و سرکوب هست.

‏سال ۸۸ هم که دانشجوی دوره کارشناسی بود از دانشجوها فیلم میگرفت و آدم فروشی میکرد و کف خیابون سرکوب میکرد



۱۴۰۱ آبان ۲۸, شنبه

باخت جمهوری اسلامی و اسلام به کودک ۱۰ ساله ی ایرانی

 

 

کیان پیرفلک کودک ۹ ساله ی ایرانی ساکن ایذه در خوزستان بود که در شامگاه چهارشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۱ در جریان حمله به بازار ایذه در حالیکه با مادر، پدر و برادر خردسالش در خودرو و در حال بازگشت به خانه خود در ایذه بودند هدف گلوله ماموران امنیتی جمهوری اسلامی قرار گرفت و کشته شد. مادرش می گفت: ماموران به آن ها هشدار دادند که به سمت اغتشاش گران نروند کیان به پدرش گفته بود این یک بار را به حرف ماموران اعتماد کن و برگرد. پس از دور زدن، نیروهای لباس شخصی ماشین آن ها را به رگبار بستند پیکر او روز جمعه ۲۷ آبان با حضور گسترده ی مردم ایذه و شعارهایی علیه نظام جمهوری اسلامی و خامنه ای به خاک سپرده شد.
خودروی پدر کیان پیرفلک از چهار طرف مورد حجوم نیروهای سرکوبگر رژیم قرار گرفت و به گفته ی نزدیکان خانواده ی پیرفلک خودرو را به رگبار بستند.

۱۴۰۱ آبان ۱۹, پنجشنبه

تصویری نو از زنان در خیابان های ایران



تصاویری که این روزها از حضور زنان در خیابان ثبت می‌شود، فقط از جهت مستندنگاری رویدادها و کنش‌های اعتراضی‌ای که زنان در جامعه رقم می‌زنند و نقشی که در جریان مبارزات ایران دارند، اهمیت ندارد. بلکه از این جهت نیز مهم است که به‌عنوان مجموعه پرتره‌ای گاه‌شمارانه، لحظات تاریخ‌ساز از جریان تغییر چهره‌ی زنان را ماندگار می‌کند و نشان می‌دهد که چطور زنان از طریق دگرگونی در نحوه‌ی نمایش بدنشان، امکان بازنماییِ تازه و متفاوتی از خود را فراهم می‌آورند و در پی آن، طرح‌ها و اشکال نوظهوری از رهایی در آینده را پیشنهاد می‌دهند. در هر یک از این عکس‌ها یا فیلم‌های ثبت‌شده از زنان در خیابان با فوران مهارناشدنیِ سوژه‌‌ای سرکوب‌شده مواجه‌ایم که آن را به قابی تکان‌دهنده، الهام‌بخش و شورانگیز بدل می‌کند. سوژهی زنانهای که همواره به اندرونی رانده و از فضای بیرونی حذف شده است، حالا به خیابان قدم میگذارد و قابل‌مشاهده و دیدنی میشود. در این قاب‌ها شاهد خودنماییِ فیگوراتیو تن زنانه در محیط اطرافش هستیم که آگاهانه و عامدانه بدن خود را به نمایش می‌گذارد و دیگران را به تماشای خود فرامی‌خواند و فضای پیرامونش را تحت‌تأثیر حضورش دگرگون می‌کند. در این متن می‌کوشم تا توضیح دهم که چطور زنان به‌عنوان سوژه‌های خودآیین و خودبیانگر، نحوه‌ی بازنمایی از خویش را تحول می‌بخشند و با ارائه‌ی تصویری تازه و متفاوت از خود، چشم‌اندازی از ایرانِ پس از آزادی را ترسیم می‌کنند.

خدانور لجه ای، مبارزی ایستاده در تقاطع نابرابری، تراژدی یا یک کمدی غم انگیز

خدانور لجه ای، مبارزی ایستاده در تقاطع نابرابری، تراژدی یا یک کمدی غم انگیز

 

ناشهروندانی هستند که نه مدارک هویتی دارند و نه مال و اموالی دارند، ولی حاضرند برای ساختن جهانی بهتر تلاش کنند. خدانور لجعی(لجه‌ای) جوان خوش سیمای بلوچ از اهالی شیرآباد زاهدان یکی از این افراد بود که یک روز پس از جمعه خونین زاهدان در درگیری مسلحانه با ماموران سرکوبگر رژیم آخوندی کشته شد. خدانور و خانواده او شناسنامه و مدارک هویتی نداشتند.
آیا او یک شهروند ایرانی نبود؟ چه کسی او را از داشتن کارت شناسایی محروم کرده بود؟ آیا پاسخ بجز شخص علی خامنه ای است؟ چطور کسی که خود را رهبر محرومین و نیازمندان جهان می داند شهروندان کشوری که بر آن حکومت می کند را از داشتن کمترین حقوق اولیه ی شهروندی محروم می کند؟ هیچ کس با مردم خود چنین نمی کند. اما مسئله اینجاست که شهروندان ایرانی مردم او نیستند. او و دارو دسته ی تبهکارش سال هاست که چتر ظلم و ستم خود را چون سایه ای دهشتبار بر سر مردمانی گسترانیده اند که احساسی جز نفرت و خشم و انتقام
 به آن ها ندارند

تصویری از او در فضای مجاز منتشر شده که او را با دست‌هایی دستبند زده شده به میله پرچم نشان می‌دهد. انتشار عکس‌های او الهام بخش تولید کارهای هنری شد و تصویر او بر حافظه جمعی نیروهای انقلاب حک شده است.

خدانور بلوچ بود. در محله شیرآباد زاهدان ساکن بود، او حاشیه نشین بود، مدارک هویتی نداشت، سنی مذهب بود، تحصیلات دانشگاهی نداشت. این‌ها او را به یک ناشهروند تبدیل کرده بود. شبیه به چیزی که جورجیو آگامبن فیلسوف ایتالیایی «هوموساکر» می‌نامد، فردی محروم شده از حقوق انسانی و شهروندی که خون او مباح شده است. پیشتر نیروی انتظامی با دریافت سی میلیون تومان خدانور را دستگیر کرده بود، دست او را به میله پرچم بسته بود و مانند یک مقاطعه کار برای اثبات کاری که وعده داده بودند عکس او را هم گرفته بودند و به خانواده شاکی داده بودند. خانواده شاکی هم عکس را پخش کرده بودند

صلاح الدین احمد نویسنده کتاب «امید انقلابی پس از هیچ انگاری» اشاره می‌کند که در جهانی بی‌امید مردمان شادی را در سرگرمی‌هایی بی پایان و مداوم جستجو می‌کنند، این سبک زندگی هر چند به دنبال شادی است ولی به افسردگی منجر می‌شود. او می‌افزاید: انسان موجودی اجتماعی است و نمی‌تواند شادی را به صورت انفرادی به دست آورد. کسی که دچار از خود بیگانگی اجتماعی شده نمی‌تواند با نسخه شادی بخش نظام اجتماعی موجود به شادی برسد

او در ادامه می‌گوید تنها راه برون رفت، الهام گرفتن از کسانی است که امیدوارانه دست به مقاومت می‌زنند. کسانی که شاید شناسنامه، پاسپورت، خانه‌ی شیک و ماشین نداشته باشند ولی خنده و دوستی دارند و تلاش برای ساختن جهانی دیگر را به روزمره خود تبدیل کرده‌اند

خدانور در اوج محرومیت تریبون و مخاطب داشت. او یک «اینفلوئنسر» بود و دنبال کنندگان زیادی در اینستاگرام داشت. او در محیط‌هایی کاملا مردانه، همراه با دوستان خوش می‌گذراند، می‌رقصید و آواز می‌خواند و عکس‌هایی از روزمره خود به اشتراک می‌گذاشت. اما امروز چهل روز است که از قتل بی رحمانه ی او به دست دژخیمان رژیم آخوندی می گذرد. چهل روز است که او دیگر نیست. او وحشتناک ترین شکنجه ها پشت سر گذاشت از تحقیر شدن با دست ها و پاهای زنجیر شده به میله ی پرچم تا گلوله ی جنگی که تیر خلاصش شد. داستان او غم انگیز تر از داستان سهراب شاهنامه است. او در زادگاه خویش جان داد اما غریبانه. او در کشوری زندگی می کرد که حتی از داشتن شناسنامه محروم بود. آری او غریب بود مانند هزاران شهروند بلوچ دیگر.

 

و تاریخ آن گوشه ایستاده است
 و به غربت مردی می نگرد که فریاد آزادی سر می دهد،
 که رویای یک روز آفتابی را در سر می پروراند همچنان که در سایه ی درخت رهایی ایستاده است و زنجره ها را به تماشا نشسته است،
چشمانش می خندند اما قلبش گریان است و لبانش زار و پریشان
آری، این مرد در وطن خویش غریب است
رجاله ها و نامردمان دورتا دورش تاری تنیده اند و میله ی پرچمی با نشان مرگ و ستم و ریا و ترویز زنجیرش کرده اند
اما در سرزمین آفتاب، نوری نمی یابد، قاتلانش همچون خفاشان، بال های خویش گسترانیده اند و در کمین شکارند، تشنه اند، تشنه ی خون
این مرد در وطن خویش غریب است اما می خندد
او تا ابد همچون عقابی بر فراز بلنرترین کوه ها ایستاده است و می خندد
به قاتلانش، به قاتلان دوستانش
و نام پرآوازه اش، خاری می شود تا ابد بر چشم حیوانات شبگرد تشنه به خون

این مرد تا ابد زنده است
این مرد خدانور لجه ای است...

 

آنچه بر خدانور گذشت

یکی از اقوام خدانور می‌گوید :

 

این تصویری که از دست بسته او منتشر شد، قدیمی است. خدانور با فرزند یک بسیجی درگیر شده بود. این خانواده به دلیل ارتباط با نظام توانستند حکم جلب او را بگیرند. او را توسط ماموران انتظامی آزار بدهند و بعد تصویر دست بسته او را خودشان منتشر کنند تا او را تحقیر کنند

 

چرا خدانور را دستگیر کرده بودند؟

خدانور دعوای کوچکی با پسر یه فرمانده بسیجی کرده بود. شخصی که یه خبرچین بزرگه، یعنی کسی که قوم و دینش را فروخته به نظام، از خدانور شاکی بود، وقتی گیرش انداختن نزدیک به سی میلیون به مامورای آگاهی داده بود که او را شکنجه کنند و عکسش را هم بگیرند، بعد ما نزدیک به صد میلیون به ماموران دادیم که از کتک زدن کم کنند و وی را پیش قاضی بفرستند تا به زندان برود، بعد از یک ماه بالاخره آزادش کردیم

 

تلاش نکردید که راهی برای دلجویی پیدا کنید؟

چرا ما به دنبال ریش سفیدی و حل و فصل ماجرا بودیم. ولی پدر خانواده می‌گفت این آدمی که شناسنامه ندارد چطور به خودش اجازه داده تا فرزند من را بزند

همان شب اول دستگیری از او عکس گرفتند؟

بله، خدا نور را از ساعت دو شب تا هفت صبح بسته بودند به میله پرچم و کتک زدند. خدانور آب خواسته بود و مامور یک لیوان آب آورده بود و با فاصله گذاشته بود تا او آب را ببیند ولی نتواند بردارد

چطور خدانور را آزاد کردید؟

مامور‌ها خودشان برای ما نرخ تعیین کردند و از ما صد میلیون خواستند. ما همه کارگر هستیم و با دشواری توانستیم صد میلیون را تهیه کنیم

در مورد خانواده خدانور چه می‌دانید؟

خدانور یک مادر پیر داشت و این مادر کسی را غیر از او ندانست. البته برادر او هم هست و کارگر است و بیماری آسم دارد. خدانور بسیار خوش اخلاق بود و مردم شهر بسیار او را دوست داشتند.

 

خدا نور چطور کشته شد؟

یک روز پس از جمعه خونین که نمازگزاران را کشتند خدانور با ماموران درگیر شده بود. خدانور را با تیر زده بودند. مردم او را به بیمارستان تامین اجتماعی بردند. تیر نزدیک نخاع خورده بود، او در بیمارستان زنده بود، تمام ترس ما از فلج شدن او بود، چون که پاش بی حس بود. دکترا میگفتن نیازی نیست عمل بشه بزار تیر بمونه تو پاش زود خوب میشه. بیمارستان تامین اجتماعی زاهدان زیر شاخه سپاه است روز آخر شهید شدنش با یک پرستار مشاجره ی لفظی داشت که تو سوزنم زدی من اینقدر گیج و منگم

در پایان مصاحبه می‌گوید: به او رسیدگی نکردند تا مرد و دست ما جایی بند نبود.

خدانور لجعی در حیات کوتاه خود ستم‌های گوناگونی را تجربه کرده بود. از ستم اتنیکی به دلیل بلوچ بودن، سنی بودن، حاشیه نشین بودن، شناسنامه نداشتن، سرمایه مادی نداشتن. این موارد حیات او را سخت و کوتاه کرد. تنها بارقه امید آنجا است که خدانور به حاشیه رانده شده به تخیل آزادی خواهانه‌ی بخشی از جامعه وارد شده و نام او در کنار نام مهسا -ژینا- امینی کورد، نیکا شاکرمی لر، سارینا اسماعیل زاده، مهرشاد شهیدی، حدیث نجفی مطرح می‌شود


 
 

۱۴۰۱ آبان ۱۰, سه‌شنبه

اسلام؛ ننگ بشریت و نمود بارز بربریت

دنیای امروز با 1500 سال پیش متفاوت است. مردم خاورمیانه و ایران و کردستان بیدارند. مردم خاورمیانه هوشیارند. مردم این مناطق حاکمیت اسلام شیعه و سنی را بر زندگی خود و پیشنیانشان تجربه کرده اند و از تاریخ درس گرفته اند. بنظر نمی رسد که در مقابل این فسیل شده گان برخواسته از گور ساکت بمانند. مقاومت مردم کردستان در مقابل داعش و داعشیان و 35 سال مبارزه مردم کردستان در مقابل جنایتهای جمهوری اسلامی وجه مشترک این مبارزه و مقاومت در مقابل اجرای قوانینی است که زندگی آنها را به تباهی می کشد. داعش رفتنی است اما آلترناتیو داعش اسلام شیعه نیست. جمهوری اسلامی هم رفتنی است اما آلترناتیو جمهوری اسلامی هم سلفی گری نیست. آلترناتیو این بربریت خلافتی و ولایتی مبتی بر استثمار انسان از انسان و کار مزدی و جنایت علیه زن، سوسیالیسم و انسانیت به رهبری کارگران و کمونیستهاست. برای تحقق چنین حکومتی باید طبقه کارگر و تودەهای ستمدیده را متشکل کرد و به میدان آورد و این وظیفه کمونیستهاست.

همزمان با حمله داعش به کردستان عراق و انتشار اخبار و تصاویر قتل عام کردهای پیرو آئین ایزدی در شنگال و مسیحیان در قره قوش، محاصره و قطع راه های رسیدن آذوقه و هرگونه امکانات زنده ماندن به شهروندان شهرک ترکمن نشین » آمرلی»در استان دیاله، جنایت آنها در روستای ایزدی نشین «کوچو» در 18 کلیومتری شنگال که به قتل عام همه مردان روستا و به اسارت گرفتن زنان و کودکان انجامید و سرانجام بریدن سر پیشمرگ اسیر و روزنامه نگاران آمریکایی، شماری از امامان جماعت اهل سنت در کردستان ایران، در دفاع از سیاستهای جمهوری اسلامی در برخورد به این جریان، دست به موضعگیری زده و عملکرد داعش را در تناقض و بیگانه با بنیادهای فکری دین اسلام و مذهب تسنن معرفی کردند.


  1. جیره خواران جمهوری اسلامی با این موضعشریت گیریها در تلاشی ناکام برای تبرئه اسلام، مذهب تشیع و سرپوش نهادن بر 35 سال جنایت جمهوری اسلامی، جنایتهای داعش را بی ربط با اسلام و آموزشهای قرآن ارزیابی کردند. آنان با تحریف تاریخ و وارونه نشان دادن حقایق صدر اسلام تا آنجا پیش رفتند که «ملا معروف خالدی» امام جمعه اهل سنت بیجار در یک اظهارنظر گمراه کننده و تحریف آمیز گفت : «در طول نبوت پیامبر اکرم (ص)، شخص پیامبر و یارانشان هیچ کس را به زور وادار به قبول دین اسلام نکردند.» و ملا عبدالرحمان خدائی عضو مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه سنندج در اظهار نظری دیگر در باره داعش مدعی شد که : «دین اسلام دین آرامش، گذشت، مهربانی و سعادت است و از خشونت، قتل و کشتار پرهیز می‌شود.» البته که در این روزها «بنام روشنفکران مسلمان» و برخی از فقیهان اهل سنت و شیعه به این سمفونی فریبکارانه تبرئه اسلام از دست بردن به کشتار و جنایت و قتل عام مخالفین پیوسته اند.
این دو حقوق بگیر جمهوری اسلامی در حالیکه با اصول و فروع دین اسلام و قرآن و احادیث آشنایی دارند، در نهایت شیادی و به قصد فریب افکارعمومی دست به تحریف آنها و تاریخ رویدادهای صدر اسلام می زنند. کشتار مردم کردستان سوریه توسط داعش و داعشیان، قتل عام کردهای ایزدی و مسیحیان در کردستان عراق و به غارت بردن ثروت وسامان آنها و به اسارت گرفتن زنان و کودکانشان، جنایت داعش در روستای ایزدی نشین «کوچو» و بریدن سر اُسرا در مقابل دوربین های فیلمبرداری کاملا» منطبق با شریعت اسلام، آموزش و تعالیم قرآن و از سنت های صدر اسلام و دوران پیامبر مسلمانان است. قتل عام غیرمسلمانان و اهل کتاب ( مسیحیان و یهودیان ) توسط داعش نه تنها در تناقض با آئین اسلام و سنت محمد نیست بلکه این کشتارها درست در راستای تحقق اهداف اسلامی و بکارگیری این آموزش ها و سنت صدراسلام قرار دارد و از ملزومات و ابزارهای تشکیل یک حکومت اسلامی و از اصلی ترین فرایض دینی مسلمانان به شمار می آید. تعالیم قرآن و سنت های صدر اسلام در جهاد معیار و ملاک رفتار داعش با اهل کتاب و غیر مسلمانان و به اصطلاح خودشان مرتدین و منافقین است. جهاد و جنگ و باج گیری یکی از حوزه های دین اسلام است که نیاز به اصحاب الرای ندارد و قرآن ( کلام الله )و سنت ( احادیث ) در
باره آن به روشنی سخن گفته اند.

کین خواهی و انتقام جویی درون مایه ی حکومت های اسلامی

 

کین خواهی و انتقام ستانی، درونمایه حکومت اسلامی!

عباس رهبری

این یاد آوری شاید لازم باشد که در شرایطی که دین بر جامعه سلطه تمام و مطلق خود را گسترده است، برگزاری مراسم دهه عاشورا را دیگر نمیتوان محصول شور و هیجان و دلبستگی مردم و بازتاب ابتکار و کارگردانی خود جوش آنان دانست، کم و بیش بروشی که در دوران گذشته سازمان مییافتند. البته که نظام، بخوبی آگاه است که ایام عزا داری عاشورا را در تبعیت از پیشینیان خود،همچون یک سوپاپ اطمینان در خدمت تحکیم و تداوم نظام بکار میگیرد. یعنی که خودزنی و اشک ریزی و بذل و بخشایشی که در این ایام انجام میگیرند، نمیتوانند دیگر کنشی دیده شوند برخاسته از اعتقادات و باورهای دینی، چرا که در خدمت تحکیم ساختار قدرت بکار گرفته میشوند و نهایتا کنشی اند، سیاسی. بگذریم که واقعه عاشورا، خود نیز، در اصل پدیده ای بوده است، بازتاب اختلافات قبیله ای و رقابت بر سر قدرت.اما، اگر، امام حسین در آنزمان بدست خلیفه یزید، قرنها پیش از این، در صحرای کربلا بهلاکت رسید، در شرایط کنونی، جانشین امام بر مسند حکمرانی جلوس یافته است. او و پیروانش  برآنند که تا ظهور دوازدهمین امام و در دوران غیبت، فقیه است که در جایگاه نایب امام، میتواند حکومت کند تا قیامت تا ظهور امامت. این بدان معناست که اگر امام حسین “مظلوم” بود ویا ضعیف تر در مقایسه با رقیبی که بر مسند حکومت نشستته بود، خلیفه یزید، و کم و بیش آگاه که در کارزار عاشورا بهلاکت میرسد. حال آنکه، امروز جانشین امام، ولی فقیه، برسریر قدرت جلوس یافته است. حکومتش مطلق است و چون و چرا ناپذیر، چنانکه گویی او، الله است. گفتمان او خیلی شباهت دارد بگفتمان الله، فراخونی بسوی تسلیم و اطاعت و فرمانبری، فراخونی بسوی پذیرش اسارت وبندگی با تن دادن باحکام شریعت اسلامی.اما، اگر از تمامی آنچه در ارتباط با مقاتله امام حسین بوقوع پیوسته، و نیز، از بحث در باره خصلت و اصالت و انگیزه های آن بگذریم، این مطلب را باید بیاد داشته باشیم، وقتی از عاشورا سخن میگوئیم، ما از واقعه ای سخن میگوئیم که در نزدیک به 14 قرن پیش از این بوقوع پیوسته است. اما، واقعه ایست که چه خواسته و یا ناخواسته، مستقیم و یا غیر مستقم سالیانه بنوعی، در آن شرکت میجوییم. یعنی که خواسته و یا نا خواسته بگذشته باز گشت نموده و آنرا تکرار کرده ایم. چه بسا پس از این نیز قرنها، بازگشت بگذشته ادامه یابد تا ابد، چه بخواهیم و چه نخواهیم، مگر در این بازگشت بگذشته با چشمان بازتری بنگریم.در واقع، با نگاهی دقیقتر متوجه میشویم که برگذاری سالیانه مراسم سوگواری و عزاداری، خود زنی و اشک ریزی، بازگشت به گذشته ای بوده و هنوز هم هست که “ظالم” بر “مظلوم”غلبه کرده است. نظام بر اساس بازگشت باین گذشته، و انتقام ستانی از ظالم، قدرت را بدست آورد و بیش از نیم قرن است که بهمان عنوان در انحصار خود در اورده است.البته، همه چیز در عالم آخوندی قابل توجیه ست. چون خالق همه چیز یکی است و بی همتا، الله. بازگشت بگدشته در شرایط موجود هم از این قاعده مستثنی نیست. همین بس لحظه ای بگفتار، رئیس جمهور، آخوند رئیسی، در باره عاشورا و امام حسین، گوش فرا دهی.  وی در نشست با وزیران در باره عاشورا، چنین سخن میگوید: پیام محوری حادثه عاشورا عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی است که گذشت زمان نه تنها از درخشش آن نکاسته، بلکه این پیام روز به روز فراگیرتر می‌شود: کمی بعد میافزاید: رمز و راز ماندگاری قیام عاشورا همین در هم تنیدگی عمیق آن با آرمان‌های انسانی همچون آزادگی، عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی است.

این سخنان از دهان طلبه ای خروج مییابد آغشته بخون، از دهان آخوندی با آستینی آلوده بخون، طلبه ای که در مکتب امامت، در حوزه های علمیه پرورش یافته است.آنچه باطن این بازگشت بگذشته، سوگواری(حد اقل) در دهه محرم را تنیین میکند چیزی نیست مگر انگیزه انتقام ستانی. یعنی که ملت ما در طول چندین قرن تاریخ به کنش خشونتبار انتقام ستانی خو گرفته است. کینه قاتلان امام را بدل گرفته ایم. بی دلیل نیست که نظام توانست در دفاع از شریعت اسلامی؛ ماشین انتقام ستانی از کسانی که بجانشینی امام، مقدس ترین مقدس ها، تردید نموده و مقبولیت امام را مورد سوال قرار میدهند ، بسی بسیار سریع و موثر کار اندای نماید. حال آنکه نظام، بنا بر قول آخوند رئیسی، در پیروی از امام حسین بسوی آزادگی، عدالتخواهی و ظلم ستیزی رهسپرده و ره میسپارد.البته که وارونه ساختن حقایق از اولیه ترین مهارتها و فن ها است که اخونده در حوزه های علمیه میآموزند. وارونه سازی حقایق اساس حرفه آخوندی ست که بحث انرا جداگانه ادامه میدهیم. چرا که اینجا انگیزه انتقام ستانی شاید کمتر از خود انتقام ستانی اهمیت نداشته باشد، چون خود برای پرورش و بار آمدن، نیازمند انگیزه است که نهفته در آموزشهای اسلامی ست. که از کینه توزی و خصومت و دشمنی نسبت بآنکه سر تسلیم و اطاعت و فرمانبری در مقابل نظام ولایت فقیه فرود نیاورد بر میخیزد.بدون تردید نمیتوان بر انچه از دهان آخوند رئیسی خارج میشود، چندان تکیه نمود، هرچند مانند او در قشر آخوندی بیشمارند. چون بآنچه میگوید آگاه نیست و نمیداند که چه میگوید. بنظر میرسد که طلبه رئیسی در حوزه های علمیه وقت نداشته است که بیاموزد، آزادگی و عدالتخواهی و ظلم ستیزی، مفاهیم هستند که خود برجسته ترین دشمن آشتی ناپذیر آنان است و گرنه هرگز آنها را بزبان نمیراند. همگان از پرونده سیاه و خونین وی آگاهند.اما، کینه توزی نسبت به نافرمانی و سر پیچی، تمایل بکفر و باطل، و انتقام ستانی از عملگران، بعنوان یکی از ستونهای باور آخوندی، هم اکنون بر فرهنگ و نهاد های تولید کننده آن، سلطه افکنده است. مثلا، در چنین شرایطی نمیتوان برخورد نظام با حجاب را یک کنش انتقامجویانه که دارای همه گونه توجیهات دینی ست مورد توجه قرار نداد. نظام، تردید ندارد که فرو میریزد اگر حجاب برافتد. پس زنی را که از این حکم فقهی و یا شبه اسلامی سرپیچی نماید، میتوان مورد تنبیه و مجازات قرار داد. یعنی بر اساس شریعت اسلامی، پاسداران دین، او را در اوج خشونت و حقارت و خواری، به ونی بکشاند که در خدمت جلب بی اخلاقان و بد حجابان و هنجار شکنان، قرار گرفته است. که خود بیانگر سرکوب کنشهایی است، همه، برخاسته از اراده معطوف به آزادی و ظلم ستیزی. بی دلیل نیست که آخوند احمد خاتمی، عضو شورای نگهبان و امام جمعه موقت تهران، ضمن اعتراف به اعتقاد به منکر بودن بد حجابی، انکار کرد که گفته است اکثر بی ححاب ها از خانواده دزدها هستند. چه گفته باشد یا نه، تفاوتی ندارد، چون انتقام ستانی از انکه مرتکب منکر میشود یک ضرورت دینی ست.

اگر قدری به کنش و انگیزه انتقام ستانی بعنوان اساس حکومت اسلامی بپردازیم، براحتی میتوانیم آنرا زمینه ساز رفتار خشونت بار نظام آخوندی از آعازین لحطه حکومت  تا این اخیرا، که خبر از نزدیک به 300 اعدام در جمهوری اسلامی در رسانه های اجتماعی انتشار یافت.در چهره سپیده رشنو که از تسلییم و اطاعت، در انظار عمومی سرباز زد، چه چیز میتوان مشاهده نمود مگر آثار انتقام ستانی. تجریب و ویرانی خانه ها و کاشانه های ساکنان یک ده و بی خانمان نمودن پیرو جوان زن و مرد، کودک و شیرخواره، بجرم دگر دینی و یا بهایی بودن، اگر بر خاسته از کین خواهی و انتقام ستانی نیست، آیا میتواند بیانگر تقدس باشد؟. دستگیری فعلان  سیاسی، مدافعین حقوق بشر، بازداشت مادران و پداران کشته شدگان بدست میرغضب های رژیم، دستگیری روزنامه نگاران و هنرمندان و دگر اندیشان و دگردینان، اگر بازتاب اراده معطوف به کین خواهی و انتقام ستانی نیست، چگونه میتوان رفتار خشونتبار و سرکوبگر حکومت آخوندی را مورد فهم قرار داد.اکنون، شاید بتوانیم به انگیزه دشمنی و خصومت آشتی ناپذیری حکومت اسلامی با هر اندیشه و رفتار و گفتاری برخاسته از اراده معطوف به آزادی آگاه شویم. آیا میتواند از باور به رحمت و بخشندگی الله برخیزد؟ چه، هستند اندیشمندانی که بنیان خشم و خشونت را رحم و ترحم میپندارد.

فساد؛ راهی که خامنه ای برای تحکیم قدرتش برگزید

فساد ابزار خامنه‌ای برای کنترل دولت‌ها و تصاحب قدرت بیشتر است . با نگاهی به عملکرد سید علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی  به نظر می رسد خامنه ای  فرار از شفافیت و دفاع از  فساد را آگاهانه به عنوان راهی برای گسترش و تحکیم قدرتش در برابر جناح های مختلف جمهوری اسلامی برگزیده است که نتیجه قهری آن قانون گریزی،  گسترش فساد و تبدیل آن به رویه در سیستم  بوده است.  بنابراین  می‌توان  او را به عنوان راس هرم قدرت نظام جمهوری اسلامی  عامل اصلی گسترش فساد در نظام جمهوری اسلامی دانست.

خامنه‌ای از آغاز دوران رهبری  با اتکای به  تمایل  بخش‌هایی از نظام جمهوری اسلامی به قداست بخشیدن به رهبر یا ولی فقیه در برابر  نظارت رسمی و قانونی بر نهاد رهبری  مقاومت کرده است و دامنه‌ی این رهایی و معافیت را به تدریج به نهادهای زیر نظر خود گسترش داده است. نهادهایی که در حال حاضر بیش از نیمی از اقتصاد کشور را در اختیار دارند.  تعداد این نهادها و فساد آنها موضوع تحقیقات بسیاری از محققان و روزنامه نگاران بوده‌است.در کنار این روش، او هر جا که لازم بوده  برای دفاع  از رفتارها یا فساد افراد و گروه‌های نزدیک به خود که در فضای عمومی افشا شده وارد عمل شده است و  بی پروا و بی شرم و ترس مقام مذهبی و «مقدس» خود را  خرج دفاع از مفسدان اقتصادی کرده و به تندی افشاکنندگان فساد را سرزنش کرده است. 

معروف ترین این اتفاقات وقتی افتاد که در سال ۱۳۹۰  رسانه‌ها ماجرای فساد ۳۰۰۰ میلیارد تومانی  را افشا کردند. این فساد در دوران ریاست جمهوری  محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری محبوب او انجام شده بود و برخی مقامات و هفت  بانک دولتی  در این فساد دخیل بودند.  خامنه‌ای پس از مقدمه ای در مضرات فساد، ناگهان با لحنی عوامانه  و عجولانه که حیرت افکار عمومی را برانگیخت، گفت:

«رسانه‌ها نباید این قضیه (نوشتن در مورد فساد) را کش بدهند» و ادامه داد «زیرا عده ای می خواهند از این برای زدن تو سر مسئولین استفاده کنند». این استدلال نشان می دهد که او آن اندازه که نگران آبروی مسئولان (یا نزدیکانش) است نگران  فساد و تضییع آنچه در زبان مذهبی بیت‌المال یا حق مردم گفته می‌شود، یا ترویج  این سوءاستفاده‌‌ها نیست.

یکی دیگر از مواردی که او به دفاع جدی از فساد پرداخت و اجازه نداد تا ابعاد آن به طور رسمی روشن یا به لحاظ قضایی و قانونی پیگیری شود فساد قاسم سلیمانی،  فرمانده سپاه قدس،  و محمدباقر قالیباف بود. در بهمن ماه ۱۴۰۰ رادیو فردا فایل شنیداری یکی از جلسات تعدادی از فرماندهان سپاه (از جمله فرمانده‌ی سابق سپاه پاسداران عزیز جعفری) را  منتشر کرد. این گفتگوی ضبط شده از فساد مالی محمد باقر قالیباف، سرداران سپاه و رئیس فعلی مجلس شورای اسلامی  و قاسم سلیمانی  به طور مفصل  پرده برداشت. حاضران در جلسه می‌گویند که به رهبری (یعنی خامنه‌ای) هم  گزارشات مربوط به فساد داده شده است. اما خود او چند روز پس از درز این گزارش با لحنی عصبانی و تند آن را توطئه‌ی دشمن دانست که ارکان انقلاب یعنی سپاه را هدف گرفته است  و گفت «به مراکزی که در پیشرفت انقلاب نقش داشتند، تهمت می زنند؛ یک روز به مجلس شورای اسلامی، یک روز به شورای نگهبان و یک روز به سپاه؛ امروز نوبت سپاه است؛ به سپاه تهمت می زنند و  لجن‌پراکنی می کنند در ضمن به شهید بزرگوار شهید سلیمانی.» بنابراین امید به رسیدگی به این پرونده های فساد به یأس تبدیل شد. اگر دفاع از  قاسم سلیمانی،  فرمانده  سپاه قدس که خامنه ای قدرت منطقه‌ای خود را مدیون او بود، نوعی قدردانی از او بود،  دفاع یا همکاری و همراهی با سایر مفسدانی که شخصیت‌های مهم و غیرقابل جایگزینی هم نیستند توجیهی ندارد جز اینکه خامنه ای به هر دلیلی  علاقمند به کار با مفسدان است.

محمدباقر قالیباف که به فاسد ترین سردار شهرت دارد یکی از این شخصیت‌هایی است که پرونده‌های فساد متعدد از مشاغل متعدد خود دارد، چه از  دورانی که رییس ستاد مبارزه با مواد مخدر بود تا زمانی که به مقام شهردار تهران رسید. با اینکه برخی از نزدیکان او مانند عیسی شریفی۲ معاون قالیباف در شهرداری تهران، برای فساد محاکمه شده و در حال حاضر در زندان‌اند اما فساد قالیباف و خانواده‌اش  و برخی چهره های معروف سپاه مورد بررسی قرار نگرفت و در عوض قالیباف پیوسته به مشاغل بالاتر ارتقا داده شد. 

خامنه‌ای همچنین در ماجرای بورسیه های غیرقانونی در وزارت علوم که در دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد اتفاق افتاده بود و دولت روحانی آن را در خرداد ۱۳۹۳افشا کرد، وارد عمل شد و آن را کار« غلطی» خواند. دولت احمدی نژاد به جای بورسیه دانشجویان ممتاز، تعداد زیادی از آشنایان و فرزندان مقامات را با اینکه معدل های پایین داشته‌اند،  بورسیه کرده است. پس از اینکه رسانه‌ها درباره تعداد و نام برخی از این دانشجویان، که فرزندان مقامات بودند،  نوشتند، خامنه‌ای از اینکه دولت این موضوع را «روزنامه‌ای» کرده به شدت انتقاد کرد و این کار را ظلم به این دانشجویان دانست  و گفت: « علاوه بر اینکه ظلم هم شد -به خیلی‌ها ظلم شد- هم خلاف قانون بود این کار، هم خلاف تدبیر بود این کار، هم خلاف اخلاق بود.» فرجی دانا وزیر علوم وقت پس از مدتی استیضاح شد و یکی از اتهاماتش انتشار و گزارش این بورسیه ها بود. 

گذشته از فساد اقتصادی، خامنه ای در برابر فساد اخلاقی افراد نزدیک به خود نیز سکوت  و به این ترتیب از آنها حمایت کرده است. یکی از مهمترین و تکان دهنده‌ترین این موارد، ماجرای سوء استفاده جنسی سعید طوسی از نوجوانان  بود که در سال ۱۳۹۵ افشا شد.

طوسی  قاری قرآن محبوب خامنه‌ای است  و در جلسات بیت برای او  قرآن  می خواند.

این پرونده به جایی نرسید و به گفته‌ی قوه‌ی قضاییه برای سعید طوسی  در مورد اتهام آزار جنسی قرار منع تعقیب صادر شد. محمود صادقی نماینده مجلس افشا کرد که نفوذ بیت رهبری باعث تبرئه‌ی سعید طوسی از اتهام کودک‌آزاری شده است.واکنش یا حیرت جامعه ایران از  حمایت خامنه ای از فاسدان و شعارهای مرگ بر خامنه‌ای در شهرهای ایران باعث نشده است که او از شیوه‌ای که در پیش گرفته، منصرف شده یا در آن تجدید نظر کند. برعکس او  با سرسختی اصرار دارد تا همواره اصل موضوع فساد را انکار کند. او در سال ۹۷ درسخنرانی‌ای  منکر فساد سیستماتیکی شد که برخی از چهره‌های جمهوری اسلامی مانند احمد توکلی  در مورد آن  هشدار داده  و گفته بودند نهادهای مسئول مبارزه با فساد مانند قوه قضاییه، نیروی انتظامی، مجلس یا سازمان بازرسی کل کشور نهادهای پاکی نیستند و خودشان به درجاتی از فساد مبتلا هستند. توکلی از این هم فراتر رفته بود و گفته بود که فساد می‌تواند باعث سقوط نظام جمهوری اسلامی شود.

شاید دور از واقعیت نباشد که گفته شود به همین دلیل است که خامنه‌ای که به گفته خودش از همه مسایل اطلاع دارد، بعد از افشای این همه پرونده فساد از مسئولان نظام، نخواسته است به این موضوع توجه کند و حتی به صورت ظاهری و برای اقناع افکار عمومی، یک سال را سال «مبارزه با فساد» نام دهد زیرا فساد راه او برای خرابکاری در کار دولت‌هایی بود که به او نزدیک نبودند، و نیز برای  کنترل و  تصاحب تدریجی قدرت بوده است .

از نشریه آزادگی، کانون دفاع از حقوق بشر ایران

عکس : max gerlach 

 

۱۴۰۱ آبان ۸, یکشنبه

خیزش های بدون رهبر؛ انقلاب ۱۴۰۱ ایران



کارنی راس؛ بنیان گزار سازمان دیپلمات مستقل و نویسنده ی کتاب انقلاب بدون رهبر است

او در کتابش از نقش بریتانیا در سرکوب دموکراسی در ایران می گوید و همینطور در شکل گیری نظام دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران  وی در پاسخ به این سوال که آیا خیزش های بدون رهبر به موفقیت دست پیدا می کنند پاسخ مثبت می دهد و انقلاب تونس و اکراین را مثال می زند. براندازی رژیم بن علی بعد از ۲۳ روز از شروع اعتراضات  و جرقه ی این انقلاب که مردی بود که خودش را در شهر کوچکی در تونس آتش زد و این قرابت بسیار نزدیکی دارد با قتل مهسا امینی بدست پلیس امنیت اخلاقی در ایران. این پاسخ بسیار دلگرم کننده ایست به آن دسته از افراد که معتقدند امیدی به پیروزی مردم ایران نیست چرا که مردم ایران رهبری ندارند. اعتراضات بدون رهبر می توانند خیلی سریع تاثیرات بزرگی داشته باشند. تاریخ گواه این حقیقت است که سقوط نظام جمهوری اسلامی نه تنها دور از ذهن نیست بلکه ممکن است در چند روز آینده خبر فرار مسئولان نظام و شخص علی خامنه ای به گوش برسد. هرچند تا به امروز تعداد بسیار زیادی از مسئولان جمهوری اسلامی به همراه خانواده شان با پروازهای اختصاصی از فرودگاه امام از کشور خارج شده اند. تفاوت بزرگی که خیزش اخیر ایران توسط مردم آزادی خواه با اعتراضات قبلی دارد این است که این بار خود مسئولان نظام احساس خطر کرده اند و به قولی به این باور رسیده اند که " این تو بمیری دیگر از آن تو بمیری ها نیست " . در جنبش های بدون رهبر مردم الهام بخش یک دیگر خواهند شد و هرچه سرکوب و خشونت از سوی رژیم بیشتر شود آتش خشم مردم نیز افروخته تر خواهد شد. 

۱۴۰۱ آبان ۲, دوشنبه

دختران دبیرستانی، از شعارنویسی تا برهم زدن کلیشه‌ها

مریم فومنی در گفتگو با یک معلم دبیرستان دخترانه در تهران



دختران دبیرستانی‌ای که این روزها در خیابان‌های شهر‌های کوچک و بزرگ، مقنعه‌ها را از سر برمی‌دارند و با صدای بلند شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر می‌دهند، نگاه‌ها را به خود جلب کرده‌اند. با یک معلم دبیرستان در تهران، درباره‌ی این دختران نوجوان و شیوه‌ی مشارکتشان در اعتراضات اخیر گفتگو کرده‌ایم. او که بنا به ملاحظات امنیتی از ذکر نام و مشخصاتش‌ می‌پرهیزیم در سال‌های اخیر در حرکت‌های اعتراضی بهطور فعال مشارکت کرده است. او می‌گوید دختران نوجوانی که این روزها در خیابان هستند، بسیاری از کلیشه‌های جنسیتی را برهم زده‌اند. به گفته‌ی این فعال مدنی، جامعه‌ای که خواهان حقوق برابر است بسیار گسترده شده و از مرزهای قبلی فراتر رفته است.


وقتی موسیقی راک، ساز انقلاب را کوک می‌کند؛ قاتلان روسی را بفرست به جهنم، همانجا که به آن تعلق دارند

 

وقتی موسیقی راک، ساز انقلاب را کوک می‌کند

هرمز دیار


زمین به لرزه درآمده،

چه شده؟

نترسید

ملتی آستین بالا زده.

(کارِل سوکوپ، ترانه‌سرای چک)


 

همه چیز از یک روز برفی در فوریه‌ی ۱۹۷۶ شروع شد. هاول در کلبه‌ی جنگلی‌اش در هرادچک (Hrádeček) پشت میزتحریرش نشسته بود که در زدند. مردی که با یک بطری کنیاک در آستانه‌ی در ایستاده و برسروکولش برف باریده بود، به کلبه وارد شد. هاول از او نام نمی‌برَد و تنها او را «آدم‌برفی» می‌نامد.[1] اکنون اما بر ما معلوم است که او فرانتیشک اشمیکال (František Šmejkal) منتقد هنری و دوست قدیمیِ هاول بود. آن دو، شب تا به سحر نشستند و نوشیدند و گفت‌وگو کردند. اشمیکال ضمن صحبت‌ها ماجرای یک گروه موسیقیِ زیرزمینیِ نامتعارف را پیش کشید و به هاول گفت که باید با مدیر گروه، ایوان ییروس (Ivan Jirous) دیداری داشته باشد تا عقل‌هایشان را روی هم بگذارند و راهی برای همکاری متقابل بیابند. یک ماه بعد، هاول در زیرزمین آپارتمانی در پراگ، ییروس و شماری دیگر از نوازنده‌های موبلند را ملاقات کرد.

کلید پیروزی جنبش های اجتماعی با نگاهی به تاریخ

چطور داوود گاهی بر جالوت پیروز می‌شود؟

مارشال گانز 

وقتی که جالوت، جنگجوی نام‌آور و تنومند، در برابر سپاه بنی‌اسرائیل قرار گرفت و شروع به رجزخوانی کرد، لرزه بر اندام سپاهیان بنی‌اسرائیل افتاد. جالوت کلاهخودی بزرگ و زرهی پولادین به تن داشت. در یک دست نیزه‌ای بلند داشت و در دست دیگر سپری بزرگ، وسط میدان فریاد می‌زد و مبارز می‌طلبید. در میان بنی‌اسرائیل کسی را یارای هماوردی با جالوت نبود، تا آنکه جوانی لاغراندام به نام داوود نزد «شائول» پیامبر و فرمانده‌ی سپاه بنی‌اسرائیل رفت و اذنِ میدان خواست. شائول نخست به داوود گفت که تو هماورد جالوت نیستی. عِرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری. اما داوود به اصرار ادامه داد و دست آخر شائول کوتاه آمد و زره، کلاهخود و شمشیری به او داد تا روانه‌ی میدانش کند. داوود با دیدن زره و کلاهخود گفت: «من با این خود و زره و شمشیر آشنا نیستم و نمی‌توانم با این‌ها به میدان بروم.» داوود چوب چوپانی‌اش را برداشت و به اطراف نگریست. پنج سنگ را از زمین برگرفت و در انبان شبانی‌اش گذاشت. جالوت که داوود را دید، به خردی در او نگریست که او جوانی بود بدون ساز و برگ. داوود اما به جالوت گفت که تو با زره و سلاح به نبرد من آمده‌ای و من با توکل بر آفریدگار عالم به آورد تو آمده‌ام. پس داوود با چوب و انبانش قلاب‌سنگی ساخت، پیشانی جالوت را نشانه گرفت و اولین سنگ را به سر جالوت کوفت. سنگ به صورت جالوت خورد و او را نقش زمین ساخت.

رهایی از استبداد دینی و پیروزی بر تیغ دین فروشان



 برای بدست آوردن هر چیزی باید بهایی پرداخت اما بهای آزادی چقدر است؟ قطعا فرق دارد. بدست آوردن آزادی در یک جامعه ی تحت لوای یک حکومت استبدادی وتئوکراسی بهای سنگینی دارد. اما ملتی که بتواند در یک چنین شرایطی به آزادی دست پیدا کند  ملتی قابل ستایش است. انقلابی که امروز در ایران در حال شکل گیری است سال هاست که  آغاز شده است. این انقلاب، انقلاب زنان است، زنانی آزادی خواه که شجاعانه برای بازپس گرفتن ابتدایی ترین حقوق خود در برابر گلوله های جنگی ایستاده اند. ایستادگی زنان ایرانی و اراده ی آهنینشان آن ها را به یک الگوی پایدار برای تمام جهان بدل کرده است. جهان خواهد دید که زنان ایرانی چگونه ققنوس واراز خاکستر خود برمی خیزند و تیشه بر ریشه و ریش مشتی دین فروش مستند با مغزهای زنگ زده خواهند زد. این انقلاب  متعلق به زنان است
 زنان پرچم دار آینده ی ایران آزاد



۱۴۰۱ مهر ۲۷, چهارشنبه

نگاهی به جنبش های اعتراضی زنان علیه حجاب اجباری و قوانین زن ستیزانه ی جمهوری اسلامی از انقلاب ۵۷ تا کنون




گرچه از نظر فمینیست‌ها همه‌ی دولت‌های مدرن گرایش‌های پدرسالارانه دارند، در کشورهایی که محافظه‌کاری مذهبی حاکم است، پدرسالاری چهره‌ی عریانی دارد و ازاینگذشته، در کشورهای اقتدارگرای اسلامی که شریعت حکم می‌راند (ایران، عربستان و...) زنان شهروند درجهدوم به حساب می‌آیند. مسئله‌ی فعالان زن در چنین کشورهایی این است که وقتی در بسیاری از عرصه‌ها حقوق شهروندی ندارند، مبارزه برای برابری‌های موردنظرشان را چگونه باید پیش ببرند؟ در کشورهای دموکراتیک راهبرد اساسی برای نیل به برابری شکل‌دهی به جنبش‌های قوی متشکل از زنان فعال بوده است که به‌طور جمعی برای رسیدن به حقوق برابر مبارزه می‌کنند. اما در کشورهای اقتدارگرای مذهبی این کار برای زنان شدنی نیست.

آصف بیات، جامعه‌شناس ایرانی و استاد دانشگاه ایلینوی در آمریکا، با پرداختن به فعالیت‌های زنان ایرانی بعد از انقلاب در پی نشاندادن انطباق فعالیت‌هایی است که زنان در کشورهای اقتدارگرای اسلامی برمی‌گزینند. زنان ایران از فردای انقلابی که انبوهی از ایشان در آن شرکت کرده بودند، با حکومتی اسلامی مواجه شدند که حجاب را اجباری کرد، تحت تعقیبشان قرار داد، حقوقشان را سلب کرد و قوانین مطلوبی را که در دوره‌ی قبل در حمایت از ایشان تصویب شده بود، لغو کرد. بیات می‌خواهد نشان دهد که کنش غالب زنان ایرانی در دوران پس از انقلاب اسلامی متکی بر «قدرت حضور» آنان بوده است؛ به‌وسیله‌ی انجام کارهای روزمره‌ای مانند کارکردن، درسخواندن، پوشیدن و...  تا از این طریق، ساحت‌هایی متفاوت برای آزادی خود بگشایند. از نظر بیات، قدرت مؤثر این کنش‌ها دقیقاً در همین معمولیبودنشان است. جنبش‌های اجتماعی متعارف در کشوری چون ایران بیشتر در معرض سرکوب قرار می‌گیرند اما اعمال زندگی روزمره، به‌زعم بیات، بهدلیل ماهیتشان می‌توانند هم از سرکوب بگریزند و هم تغییر پدید آورند.

 

حماسه خسرو گلسرخی

 

کتاب حماسه گلسرخی اثری ست از رحمان هاتفی که درباره زندگی خسرو گلسرخی نوشته شده است. خسرو گلسرخی (متولد ۲ بهمن ۱۳۲۲ – درگذشتهٔ ۲۹ بهمن ۱۳۵۲) شاعر و نویسندهٔ مارکسیست ایرانی بود.

او به همراه عده‌ای دیگر از همفکران هم‌نسل خویش که برخی از آنان از سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (سازمانی معتقد به جنگ مسلحانه با حکومت محمدرضا پهلوی شاه وقت ایران)، پشتیبانی می‌ کردند، هرچند ارتباط مستقیمی با این سازمان نداشتند، به اتهام توطئه برای آسیب رساندن به اعضای خانواده سلطنتی، در سال ۱۳۵۱ دستگیر شدند.

بخشی از متن کتاب

این تنها تجدید دیدار با خاطره های رفیق شهیدی است که جهان بزرگتری را طلب می کرد اما از همه جهان برای خودش هیچ نمی خواست “ گل های سرخ ایران گلگون تر شده اند . در عقیم ترین فصل تاریخ ، این کدام شهید است که در گل های سرخ ما سرود می خواند ؟ گل سرخ را هموطنان ما سمبل انقلاب ایران شناخته اند . این انتخاب علاوه بر گویائی طبیعت گل سرخ ، یک بهانه پرشور و خاطره انگیز هم دارد. در سپیده دمی که خسرو گلسرخی – شاعر انقلابی – در میدان چیتگر تهران در برابر جوخه اعدام ایستاد.  رایحه ایمانی وجود او ، مثل بهار و ابدیت فضای ایران را پر کرد و در آندم که ” سرو ” سرافراز ملت ما ، به رسم همه آزادگان ” ایستاد و مرد.

” در قلب هر میهن پرست ایرانی یک گل سرخ ، خونین و پرتپش شکفت.معلم انشاء از بچه ها خواسته بود درباره قهرمان تاریخ بنویسند . پسر بچه شروع به خواندن کرد : قهرمان باید مردم را دوست داشته باشد . از مرگ و خطر نترسد . قهرمان باید مثل خسرو گلسرخی باشد .. معلم با دستپاچگی کلام شاگرد را برید. در حالیکه زل زد به این شاخه شکستنی و تکیده که گونه های بی رنگ چشم های گود افتاده ، لب های قیطانی بی خون و لباس پر وصله  و مندرسش 

شناسنامه گویای او بود نگاه می کرد ..


لینک دانلود کتاب حماسه خسرو گلسرخی

بیست سال مبارزه ی زنان، به روایت دوربین آرش عاشوری نیا




 

شب است. اما عکسِ تاریک را آتش درون سطل زباله‌ها روشن کرده است. نورِ آتش توجه را به سمت چپ تصویر می‌کشاند. آنجا معترضانی ایستاده‌اند که هرچند صورتشان را نمی‌بینیم اما خشم و شجاعت‌ از زبان بدنشان هویدا است. این یکی از چهار تصویری است که روزنامه‌ی گاردین، چند روز پس از کشته شدن ژینا (مهسا) امینی از اعتراض‌ها در تهران منتشر کرد. نام عکاس منتشر نشد. هم‌زمان ۱۶ عکس دیگر در رسانه‌های داخل و خارج از ایران منتشر شدند که خشونت نیروهای امنیتی را از دل خیابان‌های تهران به جهان نشان داد

عکاس می‌خواست هویتش محفوظ باشد تا بتواند عکس‌های بیشتری از اعتراض‌های مردمِ ایران و سرکوب خشونت‌بارشان بگیرد. اما چند روز بعد مرگ ناگهانیِ عکاس باعث شد که حالا بتوان نامش را با صدای بلند اعلام کرد: آرش عاشوری‌نیا که ششم مهرماه به دلیل ایست قلبیِ ناگهانی در خانه‌اش در تهران جان ‌سپرد.  

عاشوری‌نیا، عکاس ۴۲ ساله در ۲۰ سال گذشته بسیاری از اعتراضات مدنی و سیاسی در ایران را ثبت کرده است. در بین فمینیست‌های ایرانی او به «عکاس جنبش زنان» معروف بود

هفده اسفند ۱۳۸۱ وقتی که زنان ایرانی برای اولین بار پس از انقلاب مراسم روز جهانی زنان را در فضای عمومی شهر، در پارک لاله‌ی تهران برگزار کردند، این عاشوری‌نیا بود که این حضور باشکوه برای گرامی‌داشت روز جهانی زنان را با دوربینش ثبت کرد


پست‌های پرطرفدار