محمد مرادی جوان نامدار ایرانی که خودخواسته جان داد تا چشم جهان بروی دیکتاتورترین دیکتاتورهای تاریخ، آن ها که سیاهی و پلیدی درون مایه شان است. آن ها که هرکدامشان چون ضحاک مارها بر دوش دارند و برای بقای حکومت شان باید هرروز خون جوانان ایرانی را به خورد مارهای شان بدهند تا بتوانند به حیاتشان ادامه دهند
او زادهٔ کرمانشاه بود و از سال ۲۰۱۹ با همسرش در فرانسه زندگی میکرد. یکی از آشنایان وی به نام آلان کُردیان در گفتوگو با رادیو فردا از محمد مرادی به عنوان فردی اهل قلم و کتاب و آشنا با فلسفه نام برد که نوشتههای زیادی به نگارش درآوردهبود. به گفتهٔ کُردیان وی در جریان زلزلهٔ کرمانشاه در زمینهٔ کمک به مردم فعال بودهاست. او در دالاهو یک بلوط کاشته بود که در فرهنگ کُردها «نماد مقاومت» محسوب میشود. کُردیان او را یک «مبارز» با «اهداف انسانی» خواند و انگیزهٔ وی از خودکشی را جلب توجه مردم جهان و جامعهٔ جهانی به وضعیت سیاسی ایران عنوان کرد و تأکید کرد که بهتر است به عنوان یک همرزم از قضاوت در مورد کار او پرهیز شود و صرفاً به وی ادای دین شود
محمد مرادی در متنی که به مناسبت درگذشت علیاشرف درویشیان در آبان ۱۳۹۶ نوشته، از علاقۀ خود به نوشتن و نیز ادبیات متعهد نویسندگان سوسیالیست همچون علی محمد افغانی و علیاشرف درویشیان صحبت کردهبود و فاصلۀ طبقاتی در جامعۀ کرمانشاه را مورد انتقاد قرار دادهبود. او میگوید ادبیات چپ و گرایش نویسندگان به سوسیالیسم نه متأثر از «زمانۀ کمونیسم» و «زیر چکمۀ امثال استالین» بلکه در نتیجۀ تضاد طبقاتی در جامعۀ ایران اتفاق افتاده و این نویسندگان زبان گویای خیل عظیمی از جامعه بودهاند که در این نظم طبقاتی از ثروت و قدرت دور نگاه داشته شده و از طریق افیونی به نام دین کنترل میشدند. مرادی درویشیان را یکی از متعهدترین نویسندگان میدانست که تعهدش به جامعه و مردم فرودست مانع از پرداختنش به ساحتهای فارغ از درد و رنج زندگی بشر می شد
در کجای دنیا یک چنین شجاعت و از خودگذشتگی می توان دید. کدام انسان از کدام ملیت نفس خود را می گیرد تا مردمش به صلح و آزادی برسند. امروز رودخانه ی لیون مقدس ترین جای دنیا است، از امروز هر ایرانی که مقابل رودخانه ی لیون می ایستند آنچه می بیند زیبایی آب های شهر لیون نیست، صدای محمد است وقتی با مردمش وداع می کند، چشم های شجاع محمد است که عزم راسخ او را نشان می دهند، چشمانی که در آن ها کوچک ترین نشانی از ترس نیست و لبان محمد که فریاد آزادی خواهی اش گوش جهان را کر کرده است، فریادی که سرچشمه ی تمام آرمان های پاک یک انسان است. غمی است که تا ابد بر دل هر ایرانی سنگینی می کند و بغضی که فریاد ما ایرانی ها و هر انسانی که ذره ای شرافت در وجودش داشته باشد را در گلو خفه کرده است. آب هایی که پیکر پاک یکی از نامداران ایرانی را در خود جای دادند
آیا باید منتظر باشیم تا جوانان بیشتری در خارج و داخل کشور جان خود را بگیرند؟ یا هر روز شاهد ریختن خون یک هم وطن دیگر باشیم؟
نظام پلید دیکتاتوری اسلامی با سرکرده های متوهم که نام حکومت خود را "جمهوری" گذاشته اند از همان ابتدا به مردم دروغ گفتند، دروغ گفتند که دنبال آزادی هستند، از همان روزهای اول همه را بدون محاکمه کشتند، آن ها روان پریش های رادیکالی بودند که در راه آرزوهای کثیف شان به ایران و ایرانی رحم نکردند. همان ها که از جنگ ایران و عراق سواستفاده کردند، از پاکی و صداقت و عشق به میهن جوان های ایرانی سواستفاده کردند
کشتند و کشتند و خفه کردند
با بازی اصلاحات و آخوند خوب و آخوند بد از لطف و شرافت مردم سواستفاده کردند، دانشجوها را از خوابگاه ها به بیرون پرت کردند و کشتند، با قتل های زنجیره ای نویسندگان و متفکران ما را کشتند، بی گناهان را از ترس آینده به زندان انداختند، اعتراضات را با گلوله پاسخ دادند. همیشه از خزعبلات دینی به نفع بقای خود و ساکت کردن مردم سواستفاده کردند، دست روی جهل مردم گذاشتند و قصه ها سرهم کردند و به اسم دین و خدا و پیغمبر خون ها ریختند، نخبه ها از کشور فراری دادند، درامد کلان نفتی و منابع طبیعی کشور را در راستای نوکری و اهداف کثیف روسیه و چین بدون اجازه ی مردم خرج کردند، پول ایران را به بی ارزش ترین پول دنیا تبدیل کردند، ابروی ایرانی را دنیا بردند، مسافران بی گناه ایرانی را در آسمان با موشک زدند، پویا ها، مهساها، نیکاها، نویدها و هزاران هزار بچه و نوجوان و جوان و پیر بی گناه و مظلوم ایرانی را بی رحمانه کشتند، هیچ کار مثبتی برای کشور و مردم نکردند، جیب شان را پر و مردم را بیچاره و هرروز فقیر تر کردنند، آن ها کثیف تر از داعش و پست تر از طالبان اند.
لکه ی ننگ تاریخ ایران اند
ولی ما، آن ها را به سزای اعمالشان می رسانیم
ایران را پس می گیریم
ما دختران و پسران شجاع جان بر کف ایرانی
ما فرزندان ایران