۱۴۰۱ مهر ۲۷, چهارشنبه

نگاهی به جنبش های اعتراضی زنان علیه حجاب اجباری و قوانین زن ستیزانه ی جمهوری اسلامی از انقلاب ۵۷ تا کنون




گرچه از نظر فمینیست‌ها همه‌ی دولت‌های مدرن گرایش‌های پدرسالارانه دارند، در کشورهایی که محافظه‌کاری مذهبی حاکم است، پدرسالاری چهره‌ی عریانی دارد و ازاینگذشته، در کشورهای اقتدارگرای اسلامی که شریعت حکم می‌راند (ایران، عربستان و...) زنان شهروند درجهدوم به حساب می‌آیند. مسئله‌ی فعالان زن در چنین کشورهایی این است که وقتی در بسیاری از عرصه‌ها حقوق شهروندی ندارند، مبارزه برای برابری‌های موردنظرشان را چگونه باید پیش ببرند؟ در کشورهای دموکراتیک راهبرد اساسی برای نیل به برابری شکل‌دهی به جنبش‌های قوی متشکل از زنان فعال بوده است که به‌طور جمعی برای رسیدن به حقوق برابر مبارزه می‌کنند. اما در کشورهای اقتدارگرای مذهبی این کار برای زنان شدنی نیست.

آصف بیات، جامعه‌شناس ایرانی و استاد دانشگاه ایلینوی در آمریکا، با پرداختن به فعالیت‌های زنان ایرانی بعد از انقلاب در پی نشاندادن انطباق فعالیت‌هایی است که زنان در کشورهای اقتدارگرای اسلامی برمی‌گزینند. زنان ایران از فردای انقلابی که انبوهی از ایشان در آن شرکت کرده بودند، با حکومتی اسلامی مواجه شدند که حجاب را اجباری کرد، تحت تعقیبشان قرار داد، حقوقشان را سلب کرد و قوانین مطلوبی را که در دوره‌ی قبل در حمایت از ایشان تصویب شده بود، لغو کرد. بیات می‌خواهد نشان دهد که کنش غالب زنان ایرانی در دوران پس از انقلاب اسلامی متکی بر «قدرت حضور» آنان بوده است؛ به‌وسیله‌ی انجام کارهای روزمره‌ای مانند کارکردن، درسخواندن، پوشیدن و...  تا از این طریق، ساحت‌هایی متفاوت برای آزادی خود بگشایند. از نظر بیات، قدرت مؤثر این کنش‌ها دقیقاً در همین معمولیبودنشان است. جنبش‌های اجتماعی متعارف در کشوری چون ایران بیشتر در معرض سرکوب قرار می‌گیرند اما اعمال زندگی روزمره، به‌زعم بیات، بهدلیل ماهیتشان می‌توانند هم از سرکوب بگریزند و هم تغییر پدید آورند.

 


زنان و انقلاب ایران

فردای انقلاب ۱۳۵۷، شاید هیچ گروهی بهاندازه‌ی زنان بازنده نبود. تنها چند ماه گذشت که زنانی که علیه رژیم پهلوی به خیابان‌ها آمده بودند، خود را در معرض سیاست‌های زن‌ستیز حکومت جدید دیدند. قانون حمایت از خانواده (۱۳۴۶ / ۱۳۵۳) که تا حدی به نفع زنان بود، لغو شد و زنان یک‌شبه حق قضاوت، طلاق، حضانت فرزند و مسافرت بدون اجازه‌ی شوهر را از دست دادند. مردان مجاز به چندهمسری شدند و همه‌ی زنان، مستقل از دین و اعتقادشان، به سرکردن حجاب وادار شدند. در سال‌های اولیه‌ی پس از انقلاب بسیاری از زنان بهدلیل همین شرایط، شغلشان را از دست دادند، منزوی شدند یا به مشاغل خانگی رو آوردند.

زنان سکولار تقریباً بلافاصله واکنش نشان دادند، چنانکه تظاهرات چندهزارنفری ۸ مارس (۱۷ اسفند) ۱۳۵۷ علیه فرمان حجاب اجباریِ خمینی باعث شد او موقتاً عقب بنشیند. زنان سکولار همچنین به تشکیل گروههای مختلفی پرداختند که معمولاً با گروه‌های چپ‌گرا ائتلاف می‌کردند یا درون آنها بودند، هرچند چپ‌گرایان مبارزه‌ی طبقاتی را در اولویت می‌دیدند. آغاز جنگ عراق علیه ایران فرصت مغتنمی برای حکومت خمینی شد تا همه‌ی گروههای مخالف را از دم، سرکوب کند. تا یک دهه بعد که جنگ تمام شد نیز، کسی سر برنیاورد و پس از آن، زنان مخالف راه خود را به عرصه‌های عموماً غیرسیاسی‌تر گشودند.

اما در این میان، زیر لوای حکومت اسلامی، زنانی که از خانواده‌های مُلایان یا دیگر عوامل حاکم می‌آمدند، جمعیت‌هایی تشکیل دادند و به فعالیت‌هایی هم پرداختند. آنها عموماً در پی این بودند که جایگاه زن در اسلام را چنانکه می‌پنداشتند، از منابع اسلامی تبیین کنند و اصرار می‌ورزیدند که اسلام برای زنان منزلتی بالاتر از هر «مکتبی» در نظر گرفته و در پی تحقق «الگوی اسلامی برای زنان» بودند. این زنان مسلمان، به‌رغم همه‌ی تضییقاتی که درعمل متوجه زنان بود، تأکید می‌کردند که اسلام برای زنان بهترین است. بااینحال، همه‌ی این زنان هم نمی‌توانستند تا همیشه بر واقعیت‌ها چشم بپوشند، چنانکه اعظم طالقانی در دی ۱۳۸۱ به مجله‌ی آفتاب گفت: فقر و چندهمسری تنها دستاورد زنان فقیر از انقلاب بوده است.

زنان مسلمان، به‌رغم همه‌ی تضییقاتی که درعمل متوجه زنان بود، تأکید می‌کردند که اسلام برای زنان بهترین است. بااین‌حال، همه‌ی این زنان هم نمی‌توانستند تا همیشه بر واقعیت‌ها چشم بپوشند، چنان‌که اعظم طالقانی در دی ۱۳۸۱ به مجله‌ی آفتاب گفت: فقر و چندهمسری تنها دستاورد زنان فقیر از انقلاب بوده است.

با وجود سرکوب مداوم حکومت اسلامی و فشاری که بهواسطه‌ی جنگ مضاعف می‌شد، زنان ایرانی از تلاش برای برابری و رسیدن به زندگی بهتر کوتاه نیامدند. طی سال‌های انقلاب و تنها ظرف بیست سال نرخ باسوادی زنان از حدود ۳۷درصد در سال ۱۳۵۵ به ۷۴درصد، یعنی دو برابر، در سال ۱۳۷۵ رسید. در سال ۱۳۷۶ شمار زنانی که به دانشگاه وارد می‌شدند، از شمار مردان بیشتر شد و همین امر مقامات جمهوری اسلامی را ترساند. انقلاب موجب افت شدید اشتغال زنان شده بود. با وجود این، زنان شهری توانستند نرخ اشتغال خود را از ۸/۸درصد در ابتدای انقلاب به ۱۱/۳درصد تا سال ۱۳۷۴ برسانند. در میانه‌ی دهه‌ی ۱۳۷۰ نیمی از مشاغل دولتی و حدود ۴۰درصد مشاغل آموزشی را زنان می‌گرداندند. زنان متخصص نیز رفتهرفته سر برمی‌آوردند، چنانکه در نمایشگاه کتاب ناشران زن در سال ۱۳۷۶، ۴۶ ناشر با ۷هزار عنوان کتاب که پدیدآورنده‌شان زنان بودند، شرکت کردند. بهتدریج ساعات حضور اجتماعی زنان نیز قدری افزایش یافت و زنان، به‌رغم همه‌ی محدودیت‌ها، می‌کوشیدند به فعالیت‌ بپردازند.

بااینحال، در تمام این سال‌ها کمیته‌ها، بسیج محلات، گشت ثارالله، گشت امربهمعروف، گشت ارشاد، اداره‌ی اماکن و انواعواقسام نهادهای رسمی و غیررسمی به اِعمال قهرآمیز مقررات سرکوبگرانه‌ی حجاب اجباری و بهاصطلاح خودشان «مبارزه با بدحجابی» می‌پرداختند. با وضع مجازات ده روز تا دو ماه حبس برای بیرونماندن چند تار مو از روسری، خیابان‌ها در طول سالیان سال عرصه‌ی هجوم به زنان و دستگیری میلیون‌ها زن بهدلیل نقض مقررات حجاب شد.

 

فمینیسم پسااسلامی؟

بیات معتقد است که در سال‌های اخیر در کشورهای اسلامی گرایش‌های «پسااسلامی» برآمده‌اند ــ اصطلاحی که خود او وارد علوم سیاسی و اجتماعی کرده است ــ و «فمینیسم پسااسلامی» را نیز از جمله این گرایش‌ها برمی‌شمرد: «فمینیست‌های پسااسلامی پیش و بیش از هرچیز فمینیست‌ هستند؛ فمینیست‌هایی هستند که از گفتار اسلامی برای پیش‌بردن برابری جنسیتی در چهارچوب محدودیت‌های جمهوری اسلامی بهره می‌گیرند. آنها منابع فکری خود را محدود به منابع اسلامی نمی‌کنند، بلکه از فمینیسم سکولار هم استفاده می‌کنند.»

دشواری اصلی پیش روی فمینیست‌های پسااسلامی این بود که نشان دهند حقوق زنان با فرهنگ ایرانی و اسلامی ناسازگار نیست. اما پرسشی که فمینیست‌های سکولار در برابر آنها قرار می‌دادند این بود که چطور می‌شود در چهارچوب گفتار اسلامی برای برابری جنسیتی فعالیت کرد، وقتی همه‌ی طیفِ معتقدان به اسلام، از اصلاح‌گرا تا قشری، فکر می‌کنند که قرآن حقایق تغییرناپذیر الهی را بیان می‌کند. اما فمینیست‌های پسااسلامی سودای این را در سر داشتند که قرائتی سازگار با حقوق زنان از قرآن به دست دهند. این تلاش‌ها که مصادیقش را می‌توان در نوشته‌های سالیان پیش مجله‌ی زنان دید، متکی بر گرایش‌هایی در هرمنوتیک و لغت‌شناسی و تحقیقات تاریخی بود و مثلاً سعی می‌کردند آیاتی چون «الرجال قوامون علی النساء» (سوره‌ی «نساء»، آیه‌ی ۳۴) را بازتفسیر کنند؛ آیه‌ای که در فقه اسلامی مرجع اصلی برای تبیین سلطه‌ی مردان بر زنان است.

گرچه این تلاش‌ها به هیچ تأثیر عملی‌ای منجر نمی‌شد، واکنش محافظه‌کاران را برانگیخت و برخی آیت‌الله‌ها به این قبیل نویسندگان هشدار دادند که با تفسیرهای روشنفکرانه، اصول دین را زیر سؤال نبرند. زنان محافظه‌کار در مجلس نیز خواستار جلوگیری از نشر مباحث فمینیستی شدند چون اعتقاد داشتند این حرف‌ها به اختلاف میان زنان و مردان دامن می‌زند. در پی این حملات، ماهنامه‌ی زنان در آبان ۱۳۷۶ توقیف شد و ده سال بعد، مجوزش باطل اعلام شد.

اما از نظر بیات، با وجود همه‌ی اینها، «ناجنبش» زنان به پیش می‌رفت. او بحث بر سر قوانینی راجع به جلوگیری از خشونت علیه زنان در مجلس را در سال ۱۳۷۶ و نیز اینکه زنان در مقام دستیار و مشاور قاضی در برخی سطوح قضایی توانستند به قوه‌ی قضاییه راه یابند را، مصداقی از این پیشرفت می‌شمرد.

 

آیا با یک «ناجنبش» طرف هستیم؟

بیات معتقد است به‌رغم باقیماندن همه‌ی نابرابری‌های قانونی و حقوقی، مبارزهی روزمرهی زنان ایرانی در ساحت عمومی زندگیشان را بهبود بخشیده است. از نظر بیات، فعالیت زنان ایرانی مطابق الگویی است که جیمز اسکات، مردم‌شناس برجسته، آن را «شکل‌های مقاومت هرروزه» می‌نامد و در کتاب سلاح‌های ضعیفان از این مفهوم برای توصیف فعالیت‌های خُردی استفاده می‌کند که دهقانان فقیر جاوه‌ای در برابر طبقه‌ی حاکم زورمند انجام می‌دهند: به آنها طعنه می‌زنند، دهنکجی می‌کنند، کارهایشان را معطل یا خراب می‌کنند و با استمرار این کارها، وادارشان می‌کنند برخی اوقات تغییر رویه دهند یا از برخی تجاوزات چشم بپوشند. از نظر بیات، در اعمال روزمره‌ی زنان ایرانی نیز عنصر «مقاومت» بارزی دیده می‌شود و آنها هم در زندگی روزمره‌شان با سیاست‌های دولت همین کار را می‌کنند. بیات می‌گوید که مقاومت زنان ایرانی فقط دفاعی پنهان و فردی نبوده است، بلکه عنصری جمع‌گرایانه و مترقی هم در خود دارد و آنها در مقام کنشگر توانسته‌اند در حرکت‌های جمعی و هرچند بطئی خود، خاکریزهایی را از نظام پدرسالار در عرصه‌های عمومی و خانواده و دولت پس بگیرند و به پیش بروند. زنان با حضور در سازمان‌های مردمنهاد متعدد از اواخر دهه‌ی ۱۳۷۰ توانسته‌اند شبکه‌های همبستگی و سازمان‌دهی ایجاد کنند. همچنین فعالان زن با حضور در مجامع مختلف داخلی و خارجی و مذاکره با مقامات دولتی و غیردولتی سعی کرده‌اند برای تغییر نگرش درباره‌ی مسائل زنان بکوشند. تأثیرگذاری بر نگرش‌ عمومی جامعه را نیز از طریق شماری از مجلات که زمانی در اختیار داشتند و وب‌سایت‌ها پیش بردند.

حال مسئله این است که آیا این نوع از فعالیت غیرسازمانی و غیرمنسجم را می‌توان با عنوان «جنبش نوین اجتماعی» معرفی کرد؟ بیات فکر می‌کند که این جنبش نوین یا، بهعبارت دیگر، ناجنبش، در ایران در جریان است: گرچه با سرکوب و محدودکردن مؤسسات و نهادهای مردمیِ مستقل امکان شکل‌گیری هویت‌های جمعی وجود ندارد، به‌زعم بیات، این هویت‌ها در تجمیع فعالیت‌های پراکنده شکل می‌گیرند؛ مثلاً در مکان‌های عمومی مانند ایستگاه‌های اتوبوس، واگن‌های مترو و... . گرچه شبکه‌های فعال مجال تشکیل ندارند، به‌طور ناخودآگاه «شبکه‌های منفعل» شکل گرفته‌اند که سهم قابلتوجهی در انتقال افکار و اخبار دارند.


آصف بیات استاد جامعه‌شناسی و مطالعات خاورمیانه در دانشگاه ایلینوی آمریکا است. این گزارش مختصری است از منبع زیر:

Bayat, Asef. Life as Politics: How Ordinary People Change the Middle East. Stanford University Press, 2013. pp. 86-106.


 برگرفته از وبسایت آسو

  

پست‌های پرطرفدار