۱۴۰۱ مرداد ۲۷, پنجشنبه

تقلید و اجتهاد در اسلام؛ مکتب دامپروری

 

تقلید و اجتهاد در اسلام؛ مکتب دامپروری

از اصول تشیع این است که در اسلام برای هر موضوع کوچک و بزرگی حکمی تعییت شده است و مجموعه ی این احکام راخداوند از طریق وحی یا الهام در اختیار محمد می گذارد و او هم آن ها را برحسب پیش آمدهای مختلف و احتیاجات مسلمانان پیدا می کرد و در اختیار عموم مردم می گذاشت.
به عبارتی الله در آسمان ها بر اریکه ی خویش نشسته و از بیکاری به تنگ آمده، پس بر آن می شود که درمورد شیوه ی دستشویی رفتن مسلمانان فتوا صادر کند. این شد که مسلمانان برای قضای حاجت هم به الله متکی شدند تا به آن ها بگوید با پای چپ یا راست باید وارد دستشویی شوند. اینکه می گویند اسلام کامل ترین دین هاست همین است که برای هرچیز کوچکی الله اظهار وجود و اظهار عقیده کرده است.


الله درمورد ناخن گرفتن، سرمه کشیدن، آروغ زدن، مستراح رفتن، انگشتر را به بالا یا پایین انگشت کردن، کفش زرد یا سیاه پوشیدن و هرچیز دیگری دستوری صادر کرده است و جبراییل به محمد ابلاغ کرده و محمد هم دستورات الله را به ائمه اطهار سپرده و ائمه ی اطهار هم به مجتهدین و فقیه از جمله خمینی سپرده و خمینی هم همه را در غالب رساله ای به مسلمانان جهان عرضه کرده و جهان از این همه جهان بینی واعظانه در بهت و حیرت فرو رفته است.

در مکتب اخوند "اجتهاد" یعنی سکون، ممانعت از هرگونه پیشرفت و تغییر و تحول و نوآوری و محکومیت هر کار تازه و هر حرف تازه و هر ایده نو و هر راه تازه، چه در دین، چه در نظام زندگی، چه در فکر، چه در علم، چه در جامعه. و تقلید یعنی اطاعت کورکورانه مقلد از مجتهد، تابعیت مطلق و بی چون و چرای او از عقل و حکم و عقیده ی مجتهد، یعنی پرستش مجتهد و خار شمردن خود و عقل خود و تشعییع این چنین اجتهاد و تقلید، یعنی تشییع نادانی، بدعت، تفرقه، جمود، عبودیت، تعطیل همه مسئولیت ها، توسل برای تقلب، رشوه به خدا و پیغمبرِ موهومیِ و متوهم و امامان دروغین، تشعییع مرگ و عزا!

یاد مولانا بخیر که در هفتصد سال پیش چه خوب این عقل ستیزان نادان و ضد آزادی بشر را توصیف کرد:

من نخواهم لطف حق از واسطه
که هلاک خلق شد این رابطه

نی ز تقلیدی، نظر را پیشه کن
هم به رای و عقل خود اندیشه کن

چشم داری تو، ز چشم خود نگر
منگر از چشم سفیه بی هنر!

گوش داری تو به گوش خود شنو
گوش گولان را چرا هستی گرو

از مقلد تا محقق فرقها است
کاین چو داود است و آن دیگر صداست

خلق را تقلیدشان بر باد داد
این دو صد لعنت به این تقلید باد

 

و یاد سرمد سخنسرایان دوران خود نیز بخیر، که در همین باره گفت:

این تقرب پیشگان در کار خلق
حاجب خلقند در بازار حق!

گر میان خلق و خالق فاصله است
علت آن فتنه این سلسله است

این شفیعان خلق را رسوا کنند
تا به سود خویشتن سودا کنند

خلق را با حق، همان حق رابط است
درگه حق بی نیاز از واسطه است

گر نبودند این شفیعان در وجود
این جدایی بین خلق و حق نبود

 

تقیه: دروغ واجب و بی غیرتی مستحب

در هیچ یک از مذاهب جهان، و حتی در هیچ یک از فِرَقِ اسلام، احتمالا اصلی عجیب تر، نامعقول تر، ناپذیرفتی تر و احمقانه تر از اصل تقییه، آنطور که در مکتب دکان داران دین تعبیر و تفسیر شده است، نمی توان یافت.
تقیه در اصل یک تاکتیک ایدئولوژیک و جنگی تشیع، برای پیشبرد مبارزه با خلاقت حاکم بود. ولی در مکتب دکان داران دین، این اصل به کلی تغییر ماهیت داد و بصورت مشروعیت دروغ، مشروعیت ریا، و مشروعیت فرار از مسئولیت درآمد.
مجوزی شد که مومن بتواند بخاطر حفظ جان یا مال خود، هرموقع که خودش لازم بداند، دین و ایمانش را انکار کند، به معتقدات مذهبی اش ناسزا بگوید، به رعایت آنچه مورد قبولش نیست تظاهر کند، و نه تنها اجازه و حق تمام این ها را داشته باشد، بلکه این کار اصولا وظیفه ی شرعی او باشد! حتی امام معصوم نیز "اجازه الهی" داشته باشد که دروغ بگوید، یعنی در موقع لزوم حتی دستور قبلی خدا ( بنا به تصریح خمینی در کشف الاسرار، صفحه ۱۲۹) دستوری به پیروان خود بدهد.

هر انسانی، در هر شرایطی و با هر طرز فکری، به آسانی می تواند دریابد که این راه راحق نیست. می تواند راه تجارت باشد، راه سیاست باشد، راه جاسوسی یا دزدی نیمه شب باشد، به هرحال نمی تواند راه خدا و راه ایمان باشد. در تمام تاریخ جهان نیز، هیچ آیینی منجمله خود اسلام، منجمله خود تشیع، نه از این راه برقرار شده، نه از این راه حفظ شده، نه از این راه گسترش یافته است. و این خود دلیلی به نادانی و بی سوادی و ناآگاهی متولیان و مبتکران و ابداع کنندگان اسلام است. بلکه با افزایش آگاهی عمومی، بیزاری و دوری از این آیین هر روز بیشتر شده و میزان اسلام گریزی در میان اقوام و ملل سیر صعودی فزاینده ای یافته است.
انسانی که تقیه یکی از اصول دینش است به هیچ وجه قابل اعتماد نیست چرا که در مواقع لزوم، دروغ می گوید و می تواند به راحتی تظاهر کند به چیزی که نیست، تمام باورها و ارزش های خود را انکار می کند و به فریب خلق می پردازد و این در شریعت او اصول دینش محسوب می شود و جایز است.

 

منابع:
از خمینی تا کلینی نوشته شجاع الدین شفا
کشف الاسرار
رساله ی خمینی

 

برزین (barzzin.blogspot.com)

پست‌های پرطرفدار